روزی که تصمیم گرفتم، بخشی از نوشته هایم را علنی کنم، اضطراب دیده نشدن یا بد دیده شدن، گریبان گیرم شد.
تلاش فضاحت باری که در این زمینه داشتم، چشمم را روی حقایق باز کرد.
من به طرز ناشیانه ای، تقلید میکردم. انگار متن هایم، خارج از من نوشته میشدند. یک ناخالصی محض درکارم به چشم میخورد.
اکنون از این آگاهی تازه، خوشحالم. از اینکه سر بزنگاه، مچ خود را گرفتم ام. شاید لازم است از خودم بارها بپرسم، برای چه می نویسی؟
آنچه از بین تمام کارها و روزمرگی ها، دستت را میگیرد و به سمت نوشتن میبرد، قطعن چیزی فراتر از تعریف و تمجید دیگران است.
درک سیورز در کتاب قدرت نه گفتن، میگوید: «برای اولین بار بعد از بیست سال، دوباره نواختن موسیقی را شروع کردم. این بار برای شهرت تلاش نمی کردم. مهم نیست کسی آن را می شنود یانه. این کار را فقط برای دل خودم انجام میدهم.»
آخرین نظرات: