سومین جلسه از کارگاه تمرین نوشتن برگزار شد.
و چه حس نابیست، بی وقفه نوشتن.
از تمرین های جذاب امروز، نوشتن نامه ای شاعرانه بود. که شروع و انتهایش به هم گره خورده باشند. دلم می خواست اینجا مکتوبش کنم.
سلام، ای دورترین نزدیک من. عاشقانه هایت به دستم رسید. بسیار دلنشین بود. همچون موجی که در آرامش دریا غوطه میخورد، تا تر کند لب های خشکیده ی ساحل را.
همان قدر عاشق، همان قدر سرکش.
از گذشته ها چیزی نمی گویم. گفتنش چه دردی را دوا می کند؟ جز اینکه زخم خاطراتمان تازه شود.
از فردا میگویم. از فردایی که شاید تو بیایی، وتمام عاشقانه هایم را از نگاهم بخوانی.
ای دورترین نزدیک من. بیا که این نزدیکی های دور، خوره می اندازند به جانم.
به اشتراک بگذارید
آخرین نظرات: