امروز موضوعی ذهنم را درگیر کرده است. اینکه چگونه میتوانم ساعات روز را طوری تنظیم کنم، که زمان خالی برای یک سری کار مفید داشته باشم. ناگفته نماند، گاهی وقت کشی میکنم.
در وبینار نوشتیار، صحبت ها معطوف شد به روابط انسانی. که دغدغه ی یکی از دوستان بود. میگفت: در مسیر نویسندگی ارتباطش با انسان ها محدود شده است.
این قابل درک است. من هم پیش تر دچارش شده ام. فکر میکردم، چون انسان های اطرافم با دنیای نوشتن بیگانه اند، پس باید خودم را از دایره ی آن ها خارج کنم. وتن به انزوا دهم. غافل از اینکه، ما در ارتباطات انسانی است که معنا پیدا میکنیم.
وگرنه تبدیل میشویم به یک نویسنده ی فکسنی، که در خفا مینویسد. و من اسمش را گذاشته ام نویسنده ی زیر زمینی.
هنوز خواندن کتاب تازه ای را شروع نکرده ام. چند تا کتاب در لیست انتظارند. شاید بهتر باشد به هرکدام نوکی بزنم.
آخرین نظرات: