یک روز معمولی

متعهد شده ای که هر روز چیزی منتشر کنی. سوژه ی جالبی به ذهنت نمی رسد. ناگزیر به روزمرگی هایت چنگ میندازی. اما امروز، معمولی تر از آن است که بشود سوژه ای دست و پا کرد.

از یخچالت شروع میکنی. که امروز بیشتر وقتت را به تمیز کردنش اختصاص داده ای. به نقطه ی اشتراک ظریفی بین تمیز کردن یخچال و آشفتگی ذهنت میرسی. شاید این آشفتگیست که تو را وا میدارد به ساعت ها تمیزکاری.

هم اینک بهتر مینویسی. سطرهایت نظم بیشتری دارند. و واژه ها در جای مناسبی روی هم سوارمیشوند.

در نوشتیار امروز، بحث اعتماد به نفس مطرح شد. استاد http://Shahinkalantari.com چند سطری از کتاب این طوری از اوگاستن باروز را خواندند. انگار نویسنده نگاه تازه ای به مسئله ی اعتماد به نفس دارد.

باخودم فکر میکنم، اگر اعتماد به نفسم را تقویت کنم. آنوقت شاید حسی که از بازخورد دیگران میگیرم، کمی منطقی تر باشد. یا اینکه اصلا، دنبال گرفتن بازخورد خاصی نباشم.

و سرانجام فهمید که نوشتن، به همین سادگی شکل میگیرد. تنها کمی طاقت میطلبد. و اندکی تامل در یک روز معمولی.

 

 

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط