از خستگی مینویسم. خستگی از من میبارد. خستگی گاه شعری میشود که مصرع هایش، لنگان واژه ها را به دنبال خود میکشند.
تراپیست درونم میگوید: بر حذر باش از ماشین وار زیستن. یک آن میبینی که خودت هم تبدیل به ماشینی شده ای، که جز یکسره کار کردن، از آن انتظاری نمیرود. و همین روزهاست که برچسب فرسودگی بخورد.
امروز نوشتیار با یک سوال اساسی شروع شد. چگونه از آلوده شدن ذهنمان بکاهیم؟
1️⃣ استفاده ی درست و به جا از شبکه های اجتماعی. که عامل اصلی حواس پرتی و آشفتگی ذهنی اند.
2️⃣ دور شدن از نشخوار های فکری که بخش اعظمی از ذهنمان را در بر گرفته اند.
3️⃣ محدود کردن گفتگو های بی اساسی که روزانه در ارتباطاتمان به چشم میخورد.
هرگاه آشفته میشویم. و از حواس پرتی مینالیم. یا از عدم تمرکز . بهتر است نگاهی به ذهنمان ببندازیم. شاید تبدیل به زباله دانی شده است، که آشغال هایش سر ریز شده اند.
آخرین نظرات: