فاصله

هرگز تا آن زمان معنای فاصله را نفهمیده بودم. این تصمیم بزرگی بود که میتوانست مسیرم را برای همیشه عوض کند. من آدم تغییرهای بزرگ نبودم، این ثبات بود که به من امنیت میداد.

قانون طبیعت است، اینکه در برابر به دست اوردن هر چیزی باید چیزی را از کف داد و من مانده بودم بین این کفه های برابر. شاید این سخت ترین انتخاب عمرم بود.

زندگی کنونیم یا دور شدن از خانواده و شهری که در هر خیابانش خاطره ای پرسه میزد.

بلاخره عزمم را جزم کردم. وقتی چمدانم را میبستم حسی در درونم غلیان میکرد، چیزی از جنس تردید.

در تمام این سالها، هرگز به انتخابم شک نکردم. اما این فاصله عادتم نشد که نشد.

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط