تجربه ی نوشتن به من آموخت که واژه ها هرکدام، خلصت خاص خودشان را دارند.
بعضی از آنها نرم و روانند. ناخودآگاه در متن ولو میشوند تا عرض اندامی کرده باشند.
برخی از واژه ها سخت اند و بد عنق. هیچ رقمه با متن مچ نمیشوند. مثل انزجار که هرجایی قرار میگیرد، اول و آخر جمله را زجر کش میکند.
دسته ای از واژه ها مستقل اند. آن زمان که چیزی برای نوشتن نداریم، کافیست به آنها اعتماد کنیم. همین که روی صفحه بیایند، خود به خود متن را میسازند. مثل درد که اگر نوشته شود، صدها واژه ی بی دست و پا را به دنبال خود میکشاند.
گاهی واژه ها چموش اند. آنقدر در ذهنت جولان میدهند، تا میان نوشته هایت جایی برایشان باز کنی.
مثل خستگی که این روزها در من جریان دارد. لازم است قدری از آن بنویسم تا از رو برود.
آخرین نظرات: