سه شنبه ها را دوست ندارم. درست وسط هفته اند. نه لذت آخر هفته را دارند و نه اظطرار اول هفته.
به یاد ندارم که در این روز، رخداد ناگواری پیش آمده باشد. البته غیر از تولدم که در یک سه شنبه ی بهاری، اتفاق افتاده است. شاید اینکه میگویند، اکثر آدمها روز تولدشان را دوست ندارند، حقیقت داشته باشد.
اصلن چه لزومی دارد، چیزی را که انتخاب نکرده ایم، دوست داشته باشیم و با بلاهت تمام، برایش جشن هم بگیریم.
اما این انزجار دلایل زیر پوستی هم دارد.
وقتی دچار رخوت شده ای و منتظری تا کسی یا چیزی، از منجلاب روزمره نجاتت دهد، نتیجه اش همین میشود که بیفتی به جان روزها و ساعتهای هفته.
آخرین نظرات: