مردد بود. چندین بار برگه ی آزمایش را برانداز کرد. بعد سمت میز منشی رفت و گفت: «حتما اشتباهی شده، میشه به دکتر بگین برام تکرار کنه.»
نمیدانم چه اصراری داشت که ثابت کند، سنگی در کلیه ی چپش وول میخورد.
زن سن داری که از بدو ورود، با آب و تاب از مرض هایی که به تازگی نصیبش شده بود، حرف میزد، رو به منشی کرد و گفت: «بنده خدا یه چیزیش هست دیگه.»
آخرین نظرات: