افسار جمع را در دست گرفته بود. از هر دری میگفت. حرفهایش را وصله پینه میکرد تا چیزی از قلم نیفتد. انگار تکه ای ذغال در دهانش کار گذاشته باشند.
در زمینه های زیادی متخصص بود. از بحث گرانی و تورم گرفته تا مدرن ترین روشهای تربیت بچه. از هر چیزی ایراد میگرفت. از گل های فرش گرفته تا رنگ پریده ی چایی. هر آن بود که مابقی حرفهایش را قی کند و به خورد ما بدهد.
ای کاش کسی به او میگفت، چاک دهانت را ببند.
آخرین نظرات: