قرار

چشمانش نیمه باز بود. وسوسه ی خواب از سرش نمی پرید. با هر زحمتی بود بلند شد. میخواست هر جوری که شده، روزش را زودتر آغاز کند.
اولین چیزی که توجهش را جلب کرد، گوشی موبایلش بود. که از دیشب روی کاناپه در حالت هواپیما به سرمیبُرد .
به وفور شنیده بود که گوشی، غیر از ضررهای دیگری که دارد، در حالت عادی، خواب شب را هم مختل میکند.

هر روز پس از بیدار شدن، با حجم انبوهی از اخبار، تصاویر و جریان های تازه مواجه میشد. مغزش عادت کرده بود به این اراجیفی که هم اینک، مثل یک جور خوراک ناسالم عمل میکرد.

ولی امروز فرق داشت. قرار بود که این اتفاق دیرتر بیفتد. در کلاس نوشتیار، از استاد شنیده بود. باید از صبح محافظت کرد. حتی یک ساعت.
و چه خرسند بود که این قرار، ساعت ها به طول انجامید.

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط