گاهی سرد میشوم. حس میکنم واژه ها با من چپ افتاده اند. مدتی فاصله میگیرم.
ناگهان درد شروع میشود. همان درد بی درمان معروف، که برای تسکینش هیچ دارویی افاقه نمی کند.
به حافظ پناه میبرم. میفرماید: دردم از یارست و درمان نیز هم.
ناگزیر برمیگردم. و آنقدر با واژه ها کلنجار میروم، تا چیزی نمایان شود. آنگاه درد به یکباره از بین میرود.
این یک اعتراف است. از کسی که خود را شیفته ی نوشتن میداند.
من مینویسم. چون درد میکشم. چون درد ننوشتن، دمار از روزگارم در میاورد.
آخرین نظرات: