خواب آلود
بلاخره گاو خونی هم، با خواب واره ای به پایان رسید. شاید خوابی واقعی بود یا واقعیتی خواب الود. به هرحال، در بعضی داستان ها
بلاخره گاو خونی هم، با خواب واره ای به پایان رسید. شاید خوابی واقعی بود یا واقعیتی خواب الود. به هرحال، در بعضی داستان ها
امروز آسوده تر به نظر میرسم. حس میکنم آرامش بیشتری دارم. این هفته ی اخیر خودم را حسابی شکنجه کردم. البته با افکارم. گاهی بی
امروز از دنده ی چپ بلند شدم. شاید بدبینانه باشد اگر بگویم روز خوبی نداشتم. روزها لزوما بد نیستن، این ما هستیم که با فکر
خشم در من ریشه دوانده و ریشه دوانده در من خشم ریشه های خشم را باید خشکاند تا ریشه نکند در من خشم و منی
گذشته همیشه بخشی از من بوده و هست . بخشی جدایی ناپذیر . به جرات میگویم کمتر روزی در زندگی من سپری شده که در
حالنامه هم رسید و حالم دگرگون شد از آمدنش . حالنامه مجموعه ای است از گزین گویه ها که اردشیر رستمی گردآوری نموده . جالب
پس از یک هفته انتظار بلاخره جلسه ی دوم کارگاه تمرین نوشتن برگزار شد و اما بخشی که همیشه برایش ذوق دارم رها نویسی است
نیلا مثل همیشه ورجه وروجه میکرد ، مبل ترامپولینی شده بود که هر لحظه امکان داشت او را نقش زمین کند . ذهنم آشفته بود
گر مرد رهی میان خون باید رفت از پای فتاده ، سرنگون باید رفت تو پای به ره نه و هیچ مپرس خود راه بگویدت
بزرگترین اشتباه من چیست ؟ این سوالی بود که در وبینار امروز در موردش حرف زدیم . پاسخ به این سوال یک جور بازبینی روزانه